استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{➊➎}
هوپی:ا..اون چیه؟؟
نامی:کو؟
هوپی:ا..اوناهاش جلو اون دره نشسته
کوک:س.. سگه که
شوگا:فک کنم بستس
کو:ولی من اینطور فکر نمیکنم داره مق چی نگاهمون میکنه
هوپی:با شماره من فرار میکنیم
نامی:یه زره به عقل خودا فشار بیار فرار کنی بد تر میاد دنبالت
شوگا:من یه نقشه دارم
.
.
.
جینهو:/
چشمامو باز کردم باز توی همون اتاق لعنتی بودم اون هیونجین لعنتی نبود ، با یادآوری کاری که با من کرد بغضم گرفت ، من حتی با شوگا با این شدت رابطه نداشتم که هیونجین با من اینکارو کرد
دلدرد خیلی شدیدی داشتم ، نمیتونستم از جام تمون بخورم
با صدای در سرمو چرخوندم که دیدم
.
.
کوک زبونشو سمت سگه دراز کرد:اوممممممممم🤪 اگه میتونی بیا دنبالم هه هه هه *فرار کرد*
سگه هم مث جت افتاد دنبال کوک
کوک:خدا بخیر بگذرونه
نامجون به گوشی تو گوش کوک وصل شد:
امیدوارم سالم بیایی (خنده)
کوک:ااااااااااااااااا (داد)کمکم کنین الان میخورتممممم
همون موقع شوگا و نامجون و جیهوپ از پشت دیواری که قائم شده بودن اومدن بیرون و رفتم سمت اون در و داخل شدن
....
نامی:واییییییی پس اینجا همه جارو کنترل میکنن؟
هوپی: اینطوری که نشون میده همینطوره
شوگا:انگار شما یادتون رفته برای چی اومدیم
نامی:اره اره اره بیا به کارمون برسیم
شوگا:من میرم اطرافو بگردم
هوپی:اوکی
.
.
هیونجین:/
توی اتاقم دراز کشیده بودم که در اتاق باش شدت باز شد:
ق..قرباننننن
هیو:اینجا در و پیکر نداره؟*داد*
ب:قربان به عمارت حمله کردن
هیو:چ..چی؟؟
ب:فک کنم تا الان گروگان و پیدا کردن
هیو:لعنت به همتون*عربده*
ب:ق..قربان
هیو:همین الان میریم اونجا
ب:ب..بله
.
.
سارا:سلام خانم
جینهو:س..سلام
سارا: حالت خوبه؟؟
جینهو: به نظرت میتونم خوب باشم؟*بغض*
سارا:اره میدونم بیا بیا این قرص و بخور از دردتو کم میکنه
جینهو: ممنون ولی نمیتونم بلد بشم درد دارم
سارا:وایستا کمکت کنم*بلندش کرد*
جینهو: ممنون *قرص و خورد* اینحا کجاست؟؟
سارا:فک میکردم خودت بهتر بدونی
جینهو:شما اینجا کار میکنی؟
سارا:من خیلی وقته که اینجام
جینهو:چرا از اینجا نرفتی؟؟معلومه آدم خوبی هم هستی ، چرا پیش اون مرتیکه بی همه چیز موندی؟؟
سارا:اون مرتیکه ای که میگی مثل پسر منه از بچگی بزرگش کردم ...
...
نامی:کو؟
هوپی:ا..اوناهاش جلو اون دره نشسته
کوک:س.. سگه که
شوگا:فک کنم بستس
کو:ولی من اینطور فکر نمیکنم داره مق چی نگاهمون میکنه
هوپی:با شماره من فرار میکنیم
نامی:یه زره به عقل خودا فشار بیار فرار کنی بد تر میاد دنبالت
شوگا:من یه نقشه دارم
.
.
.
جینهو:/
چشمامو باز کردم باز توی همون اتاق لعنتی بودم اون هیونجین لعنتی نبود ، با یادآوری کاری که با من کرد بغضم گرفت ، من حتی با شوگا با این شدت رابطه نداشتم که هیونجین با من اینکارو کرد
دلدرد خیلی شدیدی داشتم ، نمیتونستم از جام تمون بخورم
با صدای در سرمو چرخوندم که دیدم
.
.
کوک زبونشو سمت سگه دراز کرد:اوممممممممم🤪 اگه میتونی بیا دنبالم هه هه هه *فرار کرد*
سگه هم مث جت افتاد دنبال کوک
کوک:خدا بخیر بگذرونه
نامجون به گوشی تو گوش کوک وصل شد:
امیدوارم سالم بیایی (خنده)
کوک:ااااااااااااااااا (داد)کمکم کنین الان میخورتممممم
همون موقع شوگا و نامجون و جیهوپ از پشت دیواری که قائم شده بودن اومدن بیرون و رفتم سمت اون در و داخل شدن
....
نامی:واییییییی پس اینجا همه جارو کنترل میکنن؟
هوپی: اینطوری که نشون میده همینطوره
شوگا:انگار شما یادتون رفته برای چی اومدیم
نامی:اره اره اره بیا به کارمون برسیم
شوگا:من میرم اطرافو بگردم
هوپی:اوکی
.
.
هیونجین:/
توی اتاقم دراز کشیده بودم که در اتاق باش شدت باز شد:
ق..قرباننننن
هیو:اینجا در و پیکر نداره؟*داد*
ب:قربان به عمارت حمله کردن
هیو:چ..چی؟؟
ب:فک کنم تا الان گروگان و پیدا کردن
هیو:لعنت به همتون*عربده*
ب:ق..قربان
هیو:همین الان میریم اونجا
ب:ب..بله
.
.
سارا:سلام خانم
جینهو:س..سلام
سارا: حالت خوبه؟؟
جینهو: به نظرت میتونم خوب باشم؟*بغض*
سارا:اره میدونم بیا بیا این قرص و بخور از دردتو کم میکنه
جینهو: ممنون ولی نمیتونم بلد بشم درد دارم
سارا:وایستا کمکت کنم*بلندش کرد*
جینهو: ممنون *قرص و خورد* اینحا کجاست؟؟
سارا:فک میکردم خودت بهتر بدونی
جینهو:شما اینجا کار میکنی؟
سارا:من خیلی وقته که اینجام
جینهو:چرا از اینجا نرفتی؟؟معلومه آدم خوبی هم هستی ، چرا پیش اون مرتیکه بی همه چیز موندی؟؟
سارا:اون مرتیکه ای که میگی مثل پسر منه از بچگی بزرگش کردم ...
...
۳۳.۹k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.